درخواست کفش
امروز بلای (برای) اولین بال (بار) از ماما خواشتم نه نه هامو (کفشهامو) پام کنه تا حالا که دیگه راه افتادم با اونا لاه (راه) برم اولش چند قدم که رفتم خولدم ژمین اما بعدش ماهر شدم و حشابی باهاش لاه لفتم تاژه ماما عشر تلاش (کلاس ) ژمن (ضمن) خدمت داشت یک هفته ست که داله میره منو نمی بره امروژ منو با خودش برد وااااااااااااااااااااای اژدیدن اون همه بچه یکجا کلی ژوق ژده شدم و به محژ(محض) دیدنشون شروع کردم به گفتن بچا بچا (بچه ها) آخه اونا همه باهم باژی می کردن ماما یادش لفته بود برا من نه نه بیاره منم نه نه های (کفش های ) دخمل یه خانم که اون نژدیکی ها بودو پوشیدم و دنبال بچا ...
نویسنده :
مامان
1:21